نویسنده: تورکوئا تو اس. دی. تلّا
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی






 

 Populism

عوام‌گرا به آن دسته از جنبش‌های سیاسی گفته می‌شود که توان و ظرفیت بالایی برای جلب حمایت مردم دارند، اما فاقد ویژگی‌های مختص به سوسیالیسم اروپایی‌اند، این جنبش‌ها خصوصاً در امریکای لاتین و در طول قرن بیستم پدید آمده‌اند. ویژگی‌های مشترک آن‌ها عبارت است از:
1. حضور توده‌هایی که به لحاظ اجتماعی بسیج و تهییج شده‌اند، ولی سازماندهی طبقاتی خودمختاری ندارند؛
2. رهبران این جنبش‌ها معمولاً از بخش‌های گوناگون طبقه‌ی متوسط یا طبقه‌ی بالا برمی‌خیزند؛
3. رابطه‌ی میان رهبران و پیروان از نوع روابط کاریزماتیک است.
تحولات جمعیت‌شناختی در نتیجه‌ی گسترش سریع شهری، که جلوتر از رشد صنعتی حرکت می‌کند، و آثار و نتایج «انقلاب توقعات فزاینده» که در ذهنیت نخبه‌ها نقش می‌بندد، این نوع پدیده‌ی سیاسی [عوام‌گرایی] را در کشورهایی محتمل‌تر می‌سازد که در مرحله‌ای از توسعه قرار دارند که معمولاً در امریکای لاتین یافت می‌شود. عوام‌گرایی در آسیا و افریقا به مثابه شکلی از سازماندهی سیاسی آزاد و رقابت‌آمیز، کم‌تر از امریکای لاتین رواج دارد، هرچند که بعضی از خصوصیات آن را می‌توان در حکومت ملی مردمی یافت.
انقلاب مکزیک که در سال 1910 آغاز شد، اولین نمونه‌ی قیام‌هایی بود که با حمایت توده‌های وسیع مردم و پشتوانه‌ی طبقاتی مختلط و چندگانه به راه افتاد و با ایدئولوژی التقاطی مرکب از عناصر لیبرالیسم، ملی‌گرایی و سوسیالیسم همراه بود. حزب آپریستای پرو که در 1924 به دست ویکتور رائول هایا دلاتوره و در تبعید پایه‌گذاری شد و تاحدی با الهام از تجربه‌ی مکزیک پاگرفته بود معمولاً یکی از اصلی‌ترین نمونه‌های عوام‌گرایی به شمار می‌آید. هایا در مخالفت با لنین این استدلال را مطرح می‌کرد که در کشورهای جهان سومی امپریالیسم اولین مرحله‌ی سرمایه‌داری است نه آخرین مرحله و از همین رو باید استراتژی خاص و جداگانه‌ای در پیش گرفته شود که ظرفیت‌های اقتصادی آن را مهار کند و مانع از تلاش‌های آن برای سلطه‌ی سیاسی شود. پیشنهاد این بود که ائتلاف و اتحاد آشکاری بین طبقات متوسط و کارگران یدی و دهقانان پدید آید؛ این هم در تعارض با دستورالعمل مارکسیستی برای کشورهای توسعه‌یافته بود که در آن بر نقش پرولتاریای شهری تأکید می‌شد. شاخه‌ی پرویی چیزی که انتظار می‌رفت بین‌الملل امریکای لاتین باشد در 1930 تأسیس شد و خیلی زود پیروان قابل توجهی در میان اتحادیه‌های کارگری و اجتماعات سرخپوستی به دست آورد، هرچند که ستون اصلی آن را طبقات متوسط فقیر شهرستانی تشکیل می‌دادند. حزب آپریستا پس از تلاش‌هایی برای براندازی قهرآمیز رژیم‌های بومی اقتدارطلب- و غالباً نظامی‌گرا- پس از جنگ جهانی دوم میانه‌روتر و در 1985 برنده‌ی انتخابات ریاست جمهوری شد. احزاب دیگری که خصوصیاتی مشابه آپریستا دارند عبارت‌اند از حزب عمل دموکراتیک ونزوئلا، حزب آزادی ملی کاستاریکا، حزب انقلابی دومینیکن و جنبش انقلاب ملی بولیوی.
در 1930 در برزیل، جنبش مسلحانهً مدنی موجب به قدرت رسیدن ژتولیو وارگاس شد که 15 سال در این مقام باقی ماند. او حاکمی عملگرا و مصلحت‌اندیش بود که در رأس یکی از دولت‌هایی قرار گرفته بود که پیش از آن کاملاً فدرالی بود. او حمایت گروهی مهمی از افسران جوان را به دست آورد که خواهان اصلاحات بودند و باورهای ایدئولوژیک آن‌ها طیفی بود. از لیبرالیسم تا ملی‌گرایی و شکل‌های محلی فاشیسم. حکومت وارگاس رژیمی دانسته می‌شد توسعه‌گرا و مناسب حال کشورهایی که در فرآیند تغییر از جامعه‌ی عمدتاً روستایی به جامعه‌ی شهری و صنعتی قرار داشتند. وارگاس با مشت آهنین بر کشور حکومت می‌کرد، و در 1937 با الهام از صنف‌گرایی موسولینی قانون اساسی را به تصویب رساند. در سال‌های آخر جنگ جهانی دوم برزیل پیشرفت‌های مهمی در صنعتی شدن به دست آورد، و وارگاس فرصت را مغتنم شمرد و توده‌های تازه‌وارد به نیروی کار شهری را به سمت خود کشید و مرحله‌ی عوام‌گرایانه‌ی حکومت‌اش را آغاز کرد. در 1945 کودتای نظامی محافظه‌کارانه‌ای علیه او انجام گرفت، اما پس از پنج سال او دوباره با انتخابات آزاد به قدرت رسید. در حکومت وارگاس اتحادیه‌های کارگری از حمایت دولت و مقررات و قوانین مساعدی برخوردار شدند، البته به قیمت تن دادن به کنترل‌های اجرایی و اطاعت از رهبران فاسد. در سال‌های اخیرتر، پس از میان پرده‌های نظامی طولانی‌مدت (1964-1985)، وارثان وارگاس هنوز نیرومندند و به دو حزب تقسیم شده‌اند، حزب میانه‌رو (حزب جنبش دموکراتیک برزیل) و حزب رادیکال‌تر عوام‌گرا (حزب دموکراتیک ترابال هیستا) به رهبری لئونل بریزولا.
عوام‌گرایی در آرژانتین به صورت پرونیسم درآمده که جنبش سیاسی است و کلنل خوان پرون آن را پایه‌گذاری کرده است که در 1943- 1946 در حکومت نظامی ملی‌گرا وزیر کار بود. او توانست ائتلافی میان ارتش، گروه‌هایی از صاحبان صنایع و طبقات عوام ایجاد کند که در میان آن‌ها شمار انبوهی از مهاجران تازه‌وارد مناطق روستایی برزیل قرار داشتند که وارد شهرهای بزرگ شده بودند، البته علاوه بر این هم‌پیمانی بعضی از رهبران قدیمی اتحادیه‌های کارگری را نیز کسب کرد. پرونیسم ایدئولوژی خود را با ترکیب عناصری از روشنفکری کاتولیک و ملی‌گرایی راست با گرایش‌های فاشیستی آشکار، سوسیالیسم عملگرا یا سنتی و بعضی از سیاستمداران حزب رادیکال تشکیل داده بود. این جنبش در دهه‌ی 1970 دوره‌ای از بالاگرفتن گرایش‌های رادیکال و خشونت‌آمیز را پشت سر گذاشت که از جوانه‌های آن تشکیلاتی چریکی زاده شد به نام مونتونرو که در 1914 از سازمان حزب منشعب شد. در 1989 پس از سال‌ها تغییرات داخلی و فرایند دموکراتیک شدن، پرونیسم ضربه‌ی ناشی از مرگ رهبر خود را پشت سر گذاشت و دوباره احیا و در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد. برنامه‌ی اعلام شده‌ی حزب پرونیستی اصلاحات میانه‌رو و احترام به آزادی‌های مدنی بود.
در شیلی، جنبش طبقه‌ی کارگر ثابت کرده است که نسبت به عوام‌گرایی مصونیت نسبی دارد. از همان روزهای اول این جنبش در احزاب مارکسیستی سازماندهی شد که مبتنی بر فعالیت‌های مردمی و بدون دستگاه بوروکراتیک بود. بنابراین جریان چپ در شیلی بیش‌تر تشکیلات انجمنی داشت تا بسیجی، در حالی که در سایر کشورهای امریکای لاتین، سوسیالیسم و خصوصاً گرایش‌های لنینیستی آن می‌تواند شکل‌های عوام‌گرا به خود بگیرد، مانند حکومت فیدل کاسترو و در کوبا.
در بعضی از کشورهای این منطقه عوام‌گرایی نفوذ خود را در میان طبقه‌ی کارگر تاحدی از دست داده، و به چپ‌های مارکسیست اجازه داده است که در حاشیه‌های آن رشد کنند. از طرف دیگر، همراه با خوگرفتن به شیوه‌های زندگی شهری و صنعتی، الگوهای اجتماعی و دموکراتیک سازماندهی و ایدئولوژی، در احزاب عوام‌گرا رشد و توسعه یافته است.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.